جدول جو
جدول جو

معنی صاف کردن - جستجوی لغت در جدول جو

صاف کردن
مایعی را از صافی یا پارچه گذراندن تا جرم آن گرفته شود، برای مثال پیر مغان ز توبۀ ما گر ملول شد / گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم (حافظ - ۷۲۸)، هموار کردن زمین، برطرف ساختن چین و چروک پارچه
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
فرهنگ فارسی عمید
صاف کردن
(خُ فِ عَ کَ دَ)
جسم مایع یا مسحوقی را از صافی گذراندن. عمل تصفیه. صاف کردن عبارت از آن است که مایعی را از جداری با منافذ خیلی کوچک که بنام صافی موسوم است عبور دهند تا موادی را که به حالت معلق در بر دارداز آن جدا کنند. در داروخانه ها مایعات را به کمک قیفی که درون آن تکه ای پنبۀ هیدروفیل فشرده قرار داده اند صاف میکنند و در صورتی که مایعات محرق باشد و برروی پنبه اثر کند بجای پنبۀ معمولی پنبۀ شیشه ای میگذارند. (از کارآموزی داروسازی جنیدی صص 33- 34)
لغت نامه دهخدا
صاف کردن
پخ کردن هموار کردن، پالودن پالایش، نرم کردن مایعی را از جداری که دارای منافذ کوچک است - و صافی نام نام دارد - عبور دادن تا مواد جامد از آن جدا شود تصفیه صافی کردن، هموار کردن رفع چین و چروک کردن: پارچه را با اتو کشیدن صاف کردن، تراشیدن صورت. یا صاف کردن سینه. به وسیله سرفه کردن سینه را راحت کردن تا آواز نیکو برآید یا تنفس آسان شود
فرهنگ لغت هوشیار
صاف کردن
تصويبٌ
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صاف کردن
Smooth, Airbrush, Straighten
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
صاف کردن
retoucher, lisser, redresser
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
صاف کردن
ретушировать , сглаживать , выпрямлять
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به روسی
صاف کردن
airbrushen, glätten, begradigen
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
صاف کردن
ретушувати , згладжувати , вирівнювати
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
صاف کردن
retuszować, wygładzać, prostować
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
صاف کردن
retocar, alisar, endireitar
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
صاف کردن
ritoccare, levigare, raddrizzare
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
صاف کردن
retocar, alisar, enderezar
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
صاف کردن
एयरब्रश करना , चिकना करना , सीधा करना
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به هندی
صاف کردن
menyentuh ulang, menghaluskan, meluruskan
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
صاف کردن
ایئر برش کرنا , ہموار کرنا , سیدھا کرنا
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به اردو
صاف کردن
এয়ারব্রাশ করা , মসৃণ করা , সোজা করা
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
صاف کردن
แปรงอากาศ , ทำให้เรียบ , ทำให้ตรง
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
صاف کردن
kuburudisha, kupiga laini, kunyoosha
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
صاف کردن
airbrush yapmak, düzleştirmek, düzeltmek
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
صاف کردن
retoucheren, gladstrijken, rechtzetten
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
صاف کردن
修图 , 平滑 , 弄直
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به چینی
صاف کردن
לתקן , להחלקה , ליישר
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به عبری
صاف کردن
에어브러시로 수정하다 , 매끄럽게 하다 , 곧게 하다
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
صاف کردن
エアブラシする , なめらかにする , 真っ直ぐにする
تصویری از صاف کردن
تصویر صاف کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفا کردن
تصویر صفا کردن
شادی و خوشی کردن، صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن، برای مثال بیار باده و آماده ساز مجلس عیش / که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده ست (عرفی - ۲۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
به کار بردن، مصرف کردن، خرج کردن، برای مثال نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد / ببرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد (سعدی۲ - ۶۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاف کردن
تصویر گاف کردن
نا دانسته گفتن گفتن نادانسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
خرج کردن، مصرف کردن، نفقه کردن، بکار بردن، هزینه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا کردن
تصویر صفا کردن
آشتی و صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافی کردن
تصویر صافی کردن
صاف کردن تصفیه
فرهنگ لغت هوشیار
جنگیدن جنگیدن محاربه کردن: پس بر آن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا کردن
تصویر صفا کردن
((صَ کَ دَ))
آشتی کردن، عیش و عشرت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
به کار بردن، خرج کردن، سود داشتن، سود کردن
فرهنگ فارسی معین
جنگیدن، محاربه کردن، نبرد کردن، صف آرایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد